زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد. داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟ همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»
نکته: احساسات وهیجانهای ما منعکس کننده موقعیت وشرایطی است که در آن قرار داریم. در واقع عواطف ورفتارهای هیجانی به ما می گویند در کجای پیوستار قدرت قرار داریم.
"ترس" مادر کلیه احساسات منفی است به صورتی که تمام عواطف منفی دیگر همچون خشم اضطراب اندوه غم نا امیدی کینه از ترس ناشی میشود یا می توانیم بگوئیم تمام هیجانات منفی شکلی دیگر از احساس ترس است. (خشم ترسی است که حالت تهاجمی به خود گرفته. افسردگی واسترس حلت مفعولی ترس است) هنگامی که ترس به سطح ودرجه بالائی می رسد به شکل نفرت کینه ودشمنی خود را نشان می دهد. وقتی از دست کسی دلخور هستید وقتی از دیگران عصبانی می شوید و در درجات بالاتر وقتی می خواهیم سر به تن کسی نباشد و آرزوی ضربه دیدن ودر نهایت مرگش را داریم در پائینترین سطح انرژی و اقتدار قرار گرفته ایم. نفرت زمانی بروز می کند که می بینیم از سوی دیگران تهدید می شویم یا اینکه از ناحیه دیگران آسیب می بینیم.وقتی ضربه می خوریم منافعمان نایده انگاشته می شود ومتوجه می شویم به ما بی احترامی شده و نادیده انگاشته شده ایم عصبانیت خشم نفرت وعداوت در ما شکل میگیرد. در حالی که باید متوجه باشیم آنچه به ما آسیب میزند نه منابع بیرونی(رفتار دیگران)که حقایق درونی(ضعفها وکمبودها در درون) است. ریشه ناراحتی ما نه در اتفاقات و شرایط بیرونی که در نیازها و مشکلات « درونی » ماست. شرایط بیرونی فقط ضعفهای ما را آشکار می کند.
یک تمثیل:فرض کنید انگشت شما آسیب دیده.حال اگر انگشت شما به هرچه برخورد کند شما احساس درد می کنید.در حالی که وقتی انگشت شما سالم بود برخورد وجود داشت ولی شما احساس ناراحتی نمی کردید.به همین ترتیب تمام دردها ناراحتی ها وضربه هائی که به ما وارد میشود به خاطر مشکلات ونابسمانی هائی است که در درون ماست.ولی ماغافل از این واقعیت هنگام اذیت شدن انگشت اتهام خودرا به سمت بیرون نشانه می گریم و دیگران وشرایط بیرونی را مسئول درد ورنج خود می پندارم و متعاقب آن احساس انزجار ونفرت در ما از دیگران شکل می گیرد و متعاقب آن نفرت به عنوان یک احساس منجر به رفتار می شود.
یعنی نفرت ما را به سمت مقابله به مثل خشونت وستیز با منابع (دشمن)آزار و تهدیدمان سوق می دهد. کینه ترسی است که شکل دشمنی وستیز به خود گرفته است .اگر از دست دیگران ناراحتیم منزجر و متنفریم به این معنی است که ضعیف هستیم. اقتدار آنقدر بزرگ نفوذ ناپذیر غیر قابل تسخیر ونامحدود است که ضربه نمی خورد وچون اقتدار نقطه ضعف و پاشنه آشیل ندارد آسیب نمی بند و در نتیجه احساسات منفی چون خشم ونفرت را نیز تجربه نمی کند.بر این اساس ما به میزاناقتدار شخصی خود ضربه می خوریم و در نتیجه متنفر می شویم. هر چه قویتر باشم کمتر آسیب میبینم و هر چه کمتر آسیب ببینیم کمتر خشمگین میشویم ودرصدد تلافی بر می آئیم.
همیشه این حقیقت بزرگ را به یاد داشته باشیم:اگر کسی با رفتارش به ما ضربه میزند اگر دوستی با حرفهایش ما رامی رنجاند وسبب ناراحتی و خشممان می شود به این معنی نیست که ما با انسان مشکل داری روبرو هستیم ، بلکه نشانه آن است که انسان مشکل دار و رشدنیافته ای در درون ما حضور دارد.مچ خود را هنگام عصبانیت از دیگران بگیریم ومن بعد آگاه باشیم: دیگران با رفتارشان به ما اسیب نمیزنند آنها فقط به ما نشان میدهند که به چه میزان بالغ شده ایم و رشد پیدا کرده ایم .
|